عاشورا
نامه کوفیان و دعوت از امام برای قیام
مدت چندانی از ورود حسین(ع) به مکه نگذشته بود که شیعیان عراق خبر مرگ معاویه را دریافت کردند و از بیعت نکردن امام حسین(ع) و ابن زبیر با یزید باخبر شدند. از این رو در منزل سلیمان بن صُرَد خُزاعی گرد آمدند و اقدام به نوشتن نامهای به امام و دعوت از ایشان به کوفه نمودند.[28] دو روز پس از ارسال این نامه، کوفیان 150 نامه (که هر نامه شامل امضای یک تا چهار نفر بود) به سوی حسین(ع) فرستادند.[29] دو روز بعد نیز نامههایی نزد حسین(ع) فرستاده شد.[30] محتوای همه این نامهها درخواست از حضرت برای آمدن به کوفه بود.
حسین(ع) از پاسخ دادن به نامهها خودداری میکرد تا اینکه حجم نامهها بسیار زیاد شد، آن گاه حسین(ع) نامهای نوشت.[31] در این نامه آمده است که:
- ...من، برادرم، عموزادهام و فرد مورد اعتماد از اهل بیتم را میفرستم. به او گفتهام تا از حال و کار و عقیده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آرای شما همان است که در نامههایتان آمده، نزد شما خواهم آمد... امام، فقط کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا نماید، به دین حق باور داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.[32]
سفیر حسین(ع) در کوفه
امام حسین(ع) نامهای به مردم کوفه نوشت[33] و آن را به پسر عمویش مسلم بن عقیل داد تا عازم عراق شود و اوضاع و احوال آنجا را بررسی کند و به ایشان گزارش دهد.[34] مسلم پس از رسیدن به کوفه در خانه مختار بن ابی عبید ثقفی،[35] و بنابر برخی روایات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد.[36] شیعیان به محل اقامت مسلم رفت و آمد میکردند و او نامه امام را برای آنان میخواند.[37] مسلم آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین(ع) کرد.[38]در کوفه 12000[39] یا 18000[40] و یا بیش از 30000 نفر[41] با امام حسین(ع) بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی کردند. مسلم نامهای به امام نوشت و پرشماری بیعتکنندگان را تأیید کرد و امام را به کوفه فراخواند.[42]
یزید هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم و نرمش نعمان بن بشیر (حاکم آن زمان کوفه) با آنان را شنید، ابنزیاد را (که آن هنگام حاکم بصره بود) به حکومت کوفه نیز منصوب کرد.[43] ابن زیاد پس از ورود به کوفه به جستجوی بیعت کنندگان پرداخت و سران قبایل را تهدید کرد.[44]
روایات تاریخی از ترس مردم بر اثر تبلیغات همراهان عبیدالله و پراکنده شدن سریع آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شبهنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خفتن نداشت[45] و در نهایت پس از درگیری، با اماننامه محمد بن اشعث تسلیم[46] به قصر آورده شد؛ ولی ابن زیاد، امان پسر اشعث را بیجا خواند و دستور داد سر مسلم را از بدن جدا کنند.[47]
بنابر برخی گزارشهای تاریخی، مسلم که نگران امام حسین(ع) بود، به عمر بن سعد که قریشی بود وصیت کرد. نخستین وصیت مسلم این بود که عمر کسی را نزد امام بفرستد و آن حضرت را از آمدن به کوفه منع کند.[48] در منطقه زباله پیام مسلم که هنگام شهادت به عمر بن سعد گفته بود، به دست امام رسید....
منبع سایت ویکی شیعه